نه آقای کارگردان !
نه!
این بار
باهزار چهره ی
انتزاعی آمده ام!
وهرچقدرهم که "برشت" با زیرکی بیاید
وبخواهد میان من و مخاطب
فاصله گذاری نماید
برنده ی این بازی منم ،ماییم؟!
باهزارچهره ی انتزاعی آمده ام
با صورت مردی جذامی
و با صورتی آبلگون زنی که هیچ آینه ای
دوستش ندارد؟!
و998
صورتک دیگر،
آقای کارگردان!
لطفن
دیوار تالارقشقایی را برداشته
و میزانسن را برای تیارتی به وسعت
خیابان های طهران بزرگ
آماده سازید!
با هزار ویک بازیگری
که اصلن نمی خواهند
فاصله ای میان آنان با مخاطب هایشان باشد!
تاگرمای نفس هاشان
صورتک های این سال ها و حروف سربی و فریز شده ی
به اصطلاح نمایشنامه های فرمایشی تان را
ذوب سازند؟!
و آنتوان چخوف هم
از اتاق شماره شش مِهمان پذیری درمیدان شوش
عجالتن خودش را
برای این تیارت خیابانی
می رساند
با صورتکی انتزاعی،
تاخودش را
لابه لای دشمنان تماشاگر
پنهان سازد!
"درحرف هایش
آهنگی ازصفای واقعی
ویک هراس کودکانه
حکمروایی می کرد"
آقای کار – گردان؟!
چقدر گوزن و آهوی بی گناه
شاخ در شاخ چنارهای های خیابان مطول ولی عصر
پای قرمز چراغ های راهنمایی
با آخرین لرزه ی رگ هاشان
جان سپردند؟!
چقدر؟!
باانبوه مخاطبینی
که اکنون بزرگوارترین شان
غایبی ست نشسته درسایه ها
و همواره روشنایی چراغ های محصور از مگس ها را
می پاید؟!
درانتزاع نمایشی که تالار قشقایی
برای هزاران صورتک گریهخند
کعبه ی آمال گشت میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 23:12