میتراییک،آلفا،شعر

ساخت وبلاگ
  نه آقای کارگردان ! نه! این بار باهزار چهره ی انتزاعی آمده ام! وهرچقدرهم  که "برشت" با زیرکی بیاید وبخواهد میان من و مخاطب فاصله گذاری نماید برنده ی این بازی منم ،ماییم؟!   باهزارچهره ی انتزاعی آمده ام با صورت مردی جذامی و با صورتی آبلگون زنی که هیچ آینه ای دوستش ندارد؟! و998صورتک دیگر، آقای کارگردان! لطفن  دیوار تالارقشقایی را برداشته و میزانسن را برای تیارتی به وسعت  خیابان های طهران بزرگ آماده سازید! با هزار ویک بازیگری که اصلن نمی خواهند فاصله ای میان آنان با مخاطب هایشان باشد! تاگرمای نفس هاشان صورتک های  این سال ها و حروف سربی و فریز شده ی   به اصطلاح نمایشنامه های فرمایشی تان را ذوب سازند؟!   و آنتوان چخوف هم از اتاق شماره شش مِهمان پذیری درمیدان شوش عجالتن خودش را برای این تیارت خیابانی می رساند  با صورتکی انتزاعی، تاخودش را لابه لای دشمنان تماشاگر پنهان سازد! "درحرف هایش آهنگی ازصفای واقعی ویک هراس کودکانه حکمروایی می کرد" آقای کار – گردان؟! چقدر گوزن و آهوی بی گناه شاخ در شاخ چنارهای های خیابان مطول ولی عصر پای قرمز چراغ های راهنمایی با آخرین لرزه ی رگ هاشان جان سپردند؟! چقدر؟! باانبوه مخاطبینی  که اکنون بزرگوارترین شان غایبی ست نشسته درسایه ها و همواره روشنایی چراغ های محصور از مگس ها را می پاید؟! درانتزاع نمایشی که تالار قشقایی برای هزاران صورتک گریهخند کعبه ی آمال گشت میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 23:12

 کبیر آریایی ام!

چه آرام در خاک مهر خفته ای؟!

و من در سکوت نا آرام دلم 

شعر هایم را

در قلب غنچه ای 

برایت می پیچم!

گویی 

هزار زادگاه امروز و فردای من 

به آرامگاه ابدیت

نخواهند رسد!

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 1:23  توسط رامین یوسفی  | 
میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 238 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 16:41

ادبیات پایداری    دور تا دور حوض خانه ما پوکه های گلوله گل داده است پوکه های گلوله را آری پدر از آسمان فرستاده است   عید آن سال ،حوض خانه ما گل نداد و گلوله باران شد پدرم رفت و بعد هشت بهار پوکه های گلوله گلدان شد   پدرم تکه تکه هر چه که داشت رفت همراه با عصاهایش سال پنجاه و هفت چشمانش سال هفتاد و پنج پاهایش   پدرم کنج جانماز خودش بی نیاز از تمام خواهش ها سندی بود و بایگانی شد کنج بنیاد حفظ ارزش ها   روی این تخت رنگ و رو رفته پدرم کوه بردباری بود پدر مرد من به تنهایی ادبیات پایداری بود ....     سعید بیابانکی میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 16:41

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری آفتاب زرد وغمگین؛ پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری + نوشته شده در  یکشنبه سوم دی ۱۳۹۶ساعت 2:57  توسط رامین یوسفی  |  میتراییک،آلفا،شعر...
ما را در سایت میتراییک،آلفا،شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0misorad بازدید : 171 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 16:41